دست های بسته ی آسمان ...
میان نگاه تبدار کودک رؤیا، خورشید می خندد در دل گریان ابرها ...
چشمهای باران با چتر مژه های نم گرفته از قصه ی روزگاران ،
رنگین کمان جلوه گرفته از زخمی سخت بر گونه ی سرخ فام آسمان ...
کویر خسته از گردش پریشان روزگار ، سر بر دامان سوخته ی نگاه خورشید دارد ...
در امتداد این جاده ،باور یک رؤیا، آبی آسمان را به آغوش خاکستری زمین می سپارد ...
تلاقی گرمای اشک در برودتی سخت ، قندیلی نقش می بندد بر شیارهایی کهن ...
نهاد آه، کودکی رسم می کند تصویر دلش را بر های نشسته بر شیشه ی افکار...
سکوت سرد سوختن ......برچسب : نویسنده : edaltangam9 بازدید : 11